احکام >
هلاكت عبدالملك بن مروان اموي (86 ق):
عبدالملک زاهدی که گرگ شد
مرگ عبدالملك مروان (لعنة الله عليه )
تاریخ پر رنج و مرارت و خونرنگ اسلام، کتابچهای است که در میان برگهای آن حوادث زشت و زیبای بسیاری ترسیم شده است که بیانگر حق و باطل و روشنگر هر یک از این عرصه هاست.
در کنکاش میان این برگها، شخصیتهای تاریخ اسلام هر یک شاخصههایی مشترک و متفاوت دارند. این اشتراکات، مرهون اصول و شیوههای موردنظر و عمل سیاسیون است. اختلافات و تفاوتها نیز حاصل شرایط زمان و مکان. آنچه که حیرت پژوهنده را پس از هزار و اندی سال برمیانگیزد، آن است که بینندگان این نمایشگاه عبرتآموز، هیچگاه در اعصار تاریخ، نخواسته و یا نتوانستهاند از این کتابچه درسآموز عبرت گیرند. این پرسش و ابهام آنگاه پاسخی در خور مییابد که بدانیم شخصیتهای تاریخ عموما در پردههایی از تشرع و دین، جنایتبارترین رفتارهای سیاسی را اعمال نمودهاند و نه تنها اعتراضی را برنیانگیختهاند که با رویکرد ناشی از خوف و هراس مردم نیز مواجه گشتهاند. یکی از این اعصار حیرت برانگیز عصر خونین مروانیان است که با آینده نگری علی علیه السلام در جنگ جمل(1)، برگهای سرخ این تاریخ پیش از وقوع نگارش، بازخوانی شده است.
یکی از نخستین نگارندگان این جریده سرخ، عبدالملک بن مروان است. دوره های حکومت زورمدارانه بنی امیه به دو دوره عمومی تقسیم میگردد. این دوره ها که همچون حلقه یک زنجیرهاند، در زیر عنوان پنهانکاری سیاسی و فریبکاری متشرعانه شکل گرفته است. دوره عمومی هزارماهه حکومت بنی امیه، که بنا به دستور پیامبراکر مصلی الله علیه وآله بر آنان حرام برشمرده است،(2) در آغاز با تدبیر و سیاسیکاریهای آزادشدگان در فتح مکه همراه شد و در دوره دوم و پس از اتمام عصر سه خلیفه اموی، گوی لافت بر دست فرزندان نفرین شده پیامبراکرمصلی الله علیه وآله یعنی مروان بن حکم قرار گرفت. نخستین بخش طولانی عصر مروانیان، توسط عبدالملک نگاشته میشود که در این نوشتار بر آن خواهیم بود تا قطعاتی از تاریخ را در برابر دیدگان امروز قرار دهیم.
جوجه کبوتر نفرین شده!
عبدالملک بن مروان فرزند خاندانی است که به دستور پیامبر از مدینه به سوی طائف تبعید شدند و تا دوران حاکمیتخلیفه سوم، در تبعیدگاه به چرای گوسفندان میپرداختند. اگر گفتار مسعودی درباره تاریخ مرگ عبدالملک و سال عمر او درستباشد، بیشک او در سال بیستم هجرت در طائف به دنیا آمده است. هر دو نیای او از مطرودین پیامبرخدا بودند. نیاکان او از دشمنان سرسخت و مستهزئین پیامبر گرامی اسلام بودند و پدر او نیز از کارگردانان فتنهها و بحرانهای صدر اسلام بود. دوران جوانی عبدالملک دورهای کاملا ناهماهنگ با دوران خلافت اوست. دورانی زاهدانه که به عبادت و تهجد گذشته است به گونه ای که او را ملقب به «حمامة المسجد» نمود! او تا سن 45 سالگی روزگار را به کسب علم و زهد میگذرانده و در سلک گوشه گیران و عبادتکنندگان مدینه، به تسبیح و عبادت حضرت حق مشغول بوده است.
ظاهر تاریخ نشان میدهد که او در هیچ یک از عرصه های سیاسی حضور نیافت تا آنکه پدرش در سال 65 هجری برای او از مردم بیعت گرفت و او را به مقام ولایتعهدی رساند. از آن پس، عبدالملک مهیای حضور در عرصه سیاست میشد تا آنکه حکومت نه ماهه پدرش مروان پایان یافت. حکومتی کوتاه و خونین، «چندانکه سگ بینی خود را بلیسد!»(3)
شخصیت عبدالملک تا پیش از خلافت آنچنان که تاریخ اذعان میکند، شخصیتی است که به هیچ وجه نمیتوان آن را با دوران خلافت او هماهنگ یافت. تاریخ درباره او چنین گفته است:
«او پیش از رسیدن به قدرت یکی از فقهای مدینه به شمار میرفت.(4) عبدالملک به زهد و عبادت و دینداری شهرت داشت و اوقات خود را به عبادت در مسجد سپری میکرد به گونهای که به او لقب «حمامة المسجد» یعنی کبوتر مسجد داده بودند.»(5) این خصوصیت در او پایدار نماند و با رسیدن به قدرت و خلافت، به تمامی آنچه که در دوران جوانی کسب کرده بود، پشت پا زد.
فرصتی برای کفتار شدن
عبدالملک بن مروان در سال 65 هجری به ولایتعهدی برگزیده شد و در همان سال به خلافت رسید. این خلافت در عصری نصیب او شد که جنگ میان شام وعراق همچنان بر سر تصاحب خلافتخون میریخت و تا سالهای میانی خلافت عبدالملک نیز ادامه داشت. این نزاعها علاوه بر نزاعهای خانوادگی فرزندان امیه بود. نزاعهایی که به مرگ مروان انجامید و تا پایان حکومت مروانیان نیز قربانی گرفت. عبدالملک با دعوت مردم شام به سوی منصب خلافت رهسپار شد حال آنکه بهتر از هر کسی میدانست که عموزادگان اموی، در پی یافتن فرصت مناسب برای گرفتن موقعیت و منصب او هستند. پس در همان آغاز کار به خوبی دریافت که با سیره دینداری و زهد، توان مقابله با عموزادگان پرورش یافته در شام را نخواهد داشت. از اینرو، شیوه پدر را در این عرصه دنبال نمود. سیوطی آورده است:(6) «آن هنگام که خبر خلافت را به عبدالملک دادند، سرگرم خواندن قرآن بود. با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: اینک بین من و تو جدایی افتاد. دیگر با تو کاری ندارم!» این تغییر ماهیت و رنگپذیری، دقیقا خصلت و ویژگی پدری بود که او را در دامان خود پرورش داده بود. عبدالملک رهسپار دمشق شد، حال آنکه خاندان امیه هنوز در پذیرش او تردید داشتند. چون به دمشق رسید، چهرهای مظلومانه به خود گرفت، چه آنکه بیم داشت تا عمروبن سعید، علیه او بتازد و مردم را بر گرد خود جمع کند. چون پیروان و دوستان مروان به او رجوع کردند، گفت: خوف آن دارم که عمروبن سعید از من کینهای بر دل داشته باشد. پس گروهی از مروانیان به پا خاستند و گفتند: به خداوند سوگند باید بر بالای منبر روی و گرنه گردنت را میزنیم. سپس، بر بالای منبر رفت و مردم با او بیعت کردند.(7) آنچنانکه تاریخ گفته است: مروان نخستین کسی بود که با زور شمشیر خلافت را گرفت و گویا فرزند او نیز نخستین کسی است که با زور شمشیر خلافت را پذیرفت. این اصرار مروانیان از آن جهتبود که موقیت زمانی را بهترین رصتبرای انتقال دایمی قدرت از امویان به مروانیان یافته بودند. از اینرو، دوران دوم حکومتبنیامیه آغاز گشت.
عبدالملک اگرچه به اعتراف تاریخ از ذکاوت و تیزبینی خاصی برخوردار بوده است، اما روحیه خونریزی و بخل او موجب شد که زشتترین صحنههای سیاسی در تاریخ زندگی و خلافت او رقم خورد.
جولانهای کفتار!
در طول زندگی مردان خونریز تاریخ، آنچه که بیش از هر نکتهای آشکار میشود، سنگدلی و خونسردی آنان در عرصه جنایتهاست. عبدالملک از آن جهت که شخصیتی دوگانه در زندگی داشته است، در این عرصه جایگاهی بس رفیع یافته است. سعید بن مسیب، که از نزدیکان خلیفه است، چنین میگوید: «روزی به نزد او رفتم. به من چنین گفت: چنان شدهام که اگر کار نیکی انجام دهم خرسند نمیشوم و اگر کار بدی از من سر بزند ناراحت نمیگردم. به او گفتم: امیرالمؤمنین! مرگ دل در تو کامل شده است.»(8) روزی امالدرداء به خلیفه گفت: ای امیرالمؤمنین! شنیدهام پس از عبادت و تهجد شراب نوشیدهای؟ خلیفه پاسخ داد: نه تنها شراب که خون مردم را نیز نوشیدهام.»(9) این سیره موجب گردید تا او در امر سیاستبه هیچ قاعده و معیار اخلاقی و دینی پایبند نگردد.
در دوران حکومت او، جنگهای فراوانی به وقوع پیوست. مهمترین این جنگها با مدعیان خلافت در حجاز و عراق و خونخواهان حسین بن علیعلیه السلام انجام گرفت که در تمامی این نزاعها عبدالملک با به کارگیری عناصرخونریز و سفاکی چون حجاج بن یوسف ثقفی پیروز از میدان بیرون آمد. تاریخ درباره او چنین میگوید: «او فردی خونریز بود. عمال او چون حجاج حاکم عراق، مهلب حاکم خراسان و هشام بن اسماعیل حاکم مدینه همچون او، سفاک و بیرحم بودند. بدتر از همه آنان حجاج بود.»(10)
در این میان، جنگهای قبیلهای که برای تصاحب خلافتسراسر سرزمین اسلامی را فراگرفته بود، موجب شد که تمامی تیرههای عرب به دستههای مختلف تقسیم شوند. تا آنجا که در سال 68 هجری در عرفات چهار پرچم برافراشته شد: محمد بن حنیفه و همراهان او، پسر زبیر و همراهان او، نجدة بن عامر حروری و پرچم بنی امیه.
این پراکندگی، تفرق و اختلاف موجب شد، تا مروانیان برای استیلای دایمی قدرت و تثبیتحکومت، به جنایتبارترین اعمال دستیازند. حجاج به عنوان نماینده تامالاختیار خلیفه، مهمترین دشمنان خلیفه را با عنصر خونریزی و سفاکی، توانستسرکوب نماید.
یعقوبی در یکی از گزارشات خود چنین آورده است: «حجاج که به کوفه رسید، سر و روی خود را پوشانده بود. رو به مردم نمود و مردم او را سنگباران کردند. حجاج روی خود گشود و گفت: «... امیرالمؤمنین جعبه تیرهای خود را بر زمین پراکند و یک به یک آنها را چشید و تلختر محکمتر از همه آنها را یافت و به سوی شما انداخت و برای شما تازیانه و شمشیری را به گردنم افکند. اما تازیانه در راه افتاد و شمشیر بر جای است.»(11)
پی نوشتها:
1. علی علیه السلام در روز جنگ جمل با دیدن مروان فرمود: «زود است که امت از او و فرزندانش روزی سرخ و خونین ببینند.»
2. اشاره استبه حدیثی از پیامبر که فرموده اند: «خلافت بر آل ابی سفیان حرام است...»
3. اشاره به پیشگویی حضرت علی علیه السلام در روز جنگ جمل
4. الفخری، صفحه 122، ابن طقطقا
5. تجارب السلف، ص 76، هندوشاه
6. سیوطی، تاریخ الخلفا، ص 217
7. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 201، ابن واضح
8. الفخری، ص 122، ابن طقطقا
9. تاریخ الخلفا، ص 216، سیوطی
10. الامامه و السیاسه، ص 31، ج 2، ابن قتیبه دینوری
11. تاریخ یعقوبی، ج 2، ابن واضح