جواب استفاده از هرچه در فضاهای عمومی و دولتی هست منوط به اجازه سرپرست همان مکان میباشد بنابراین یا رضایت بگیرید و یا اگر مقدور نیست معادل ارزش آنچه مورد استفاده شما قرار گرفته به صندوق دولت واریز نمائید.
*****
داستان زیر برای استفاده خدمت شما ارسال میشود.
احتياط شديد مرحوم خرازى
واعظ شهیر، حجةالإسلام و المسلمین حاج شیخ حسین انصاریان میفرماید:
مرحوم خرازی (پدر وزير امورخارجه اسبق) همسايه ما بود. و خيلى متدين بود و من به خاطر شدت تديّنش خيلى پيشش مى رفتم. او براى ارتباطى كه با علماى بزرگ آن زمان داشت، آدم بيدارى بود. آدم چيز فهمى بود. آدم با تقوايى بود .. آن وقت هم هنوز يخچال و مانند اينها در ايران معمول نشده بود. مردم از بيرون يخ مىخريدند؛ دكههاى يخ فروشىاى بود كه مردم از آن جاها يخ را مى خريدند. خانه مرحوم خرازى در خيابان لرزاده تهران بود. درِ اين خانه را كه باز مىكرديم، خانه برِ خيابان واقع بود. اين خانه يك حياط هشتى داشت و در اين هشتى، يك حوض كوچك بود كه يك پاشوره داشت كه آب حوض در آن پاشوره مىريخت و از آن جا به حياط مىرفت. در حياط خانه ايشان، درخت خرمالو بود؛ درخت انجير بود؛ درخت انار بود؛ چندگونه درخت ميوه در حياط بود. آن زمان، يخهايى كه مردم مى فروختند، يخهاى كارخانه هاى يخسازى متعلق به دولت بود. يكى از آن كارخانه ها هم در جنوب شهر بود كه من ديده بودم. يخهاى ديگر، يخ يخچالى بود كه هنوز هم آثار آن يخچالها، نزديكى هاى خيابان هفده شهريور و دولاب هستند. معمولًا مرحوم خرازى يخ يخچالى مى خريد كه متعلّق به مردم بود؛ يعنى اول زمستان، مردم در اين يخچالها آب مى انداختند و اينها يخ مىزد، خروار خروار. تا آخر تابستان، با تيشه اين يخها را مى كندند و كيلويى مى فروختند. خادم ايشان و كارگرشان، موظف بود يخ يخچالى بخرد؛ يخهايى را كه مالكش مردم بودند. يك روز مرحوم خرازى براى ناهار به خانه مى آيد و هوا هم خيلى گرم بود، ايشان مىبينند يك نصف قالب يخِ بغل حوض است كه خيلى قالب تميزى دارد. مى فهمد كه اين يخ، يخ كارخانه اى است. به خادمش مىگويد: اين يخ را از كجا خريدى؟ و خادمشان جواب مىدهد: از دكه اى كه درخيابان خراسان است. آن مرحوم مى گويد: اين يخ، كارخانه اش متعلق به دولت شاه است. خودش يخ را بر مىدارد و به خيابان پرت مىكند و بعد مىبيند آن مقدارى كه از آن يخ آب شده، در پاشوره آمده است و به دنبالش، آن آب به حياط رفته و نمش به پاى دو تا درخت هم رسيده است. مرحوم خرازى آن دو تا درخت را هم مى كَند و خاكهاى باغچه را هم در مى آورد و همه را بيرون مى ريزد و با خودش مى گويد: امروز نزديك بود اين يخ زندگى مرا نجس كند.
*****
مؤمن باید خود را نه تنها از حرام بلکه از شبهه هم حفظ کند. یاحقّ.