احکام >
(۴۳) داستان:
مناجات های مرحوم حکیم الهی قمشه ای
بسم الله الرحمن الرحیم
مناجات های مرحوم حکیم الهی قمشه ای
ای حُسنِ تو مهر عالم افروز
وی عشق تو آتش جهان سوز
ای مهر تو سرِّ آفرینش
نورِ تو چراغ اهلِ بینش
ای درگه تو پناه عالم
مسکین تو پادشاه عالم
ای مُبدع نقش عقل و جان ها
وی مخترع تو آسمان ها
ای برتر از آسمانِ افکار
مدهوش تو چشم عقل هشیار
ای سر عیان و عین مستور
با جمله جهان و وز همه دور
ای سایه ی نُه سپهر خضرا
از تابشِ مهرِ توست برپا
ای محرم سرّ عشقبازان
گنجینه ی راز بی نیازان
ای عکس رخ تو در دلِ ما
افروخت شرر به حاصلِ ما
آن عقل نخست و نورِ اول
سرمستِ میِ طهور اول
زد بر صف وَهْم و عقل و عرفان
محو تو شد ای نگار خوبان
ای ذکر تو وحی آسمانی
یاد تو حیات جاودانی
ای فاتح کل امیرِ عشقت
تنها نه منم اسیر عشقت
خلقی است به کار جستجویت
راهی است ز هر دلی به سویت
در راست رهم خطی پدیدآر
تا کج نرود دلم چو پرگار
ای نام تو نقش خاطرِ من
یاد تو بهشت و کوثر من
بر من کرمی که خوار و زارم
لطفی که تبه شده است کارم
من رانده به اشتیاق محمل
بگرفته به هر دیار منزل
بس تاخته ام در این بیابان
در معرکه ی دَدان و دیوان
نایافته ره به کوی یارم
آواره و خسته ی دیارم
گر لطف تو ره نیاردم پیش
چون ره سپرم به مقصدِ خویش؟
چون شیوه ی تو عطاست یکسر
گر کرده ی من خطاست بگذر
این نامه به نام رهروان بخش
خاکی است تواَش ز جود جان بخش
من باز نموده ام به نامت
تو ساز بهانه ی کرامت