احکام >
شهادت «ملامحمدتقي بُرغاني» = «شهيد ثالث» (1264ق):
شرحی مفید و خواندنی و عبرت آموز
ولادت
در خانه ملامحمد ملائکه (فرشته) و در روستای برَغان کرج، به دنیا آمد که نامش را «محمدتقی» نهادند.
ملامحمدتقی برغانی از آل برغانی که از خاندانهای مشهور علمی و زعمای مذهبی قزوین و برغان است بودند.
مشخصات
ملامحمدتقی معروف به شهید ثالث فرزند ملامحمد ملائکه برغانی از مشاهیر علمای شیعه در قرن سیزدهم و سرشناسترین دانشمند خاندان برغانی است.
در ۱۱۷۲ در برغان از قرای قزوین به دنیا آمد و علوم مقدّماتی و قسمتی از دروس سطح را نزد پدرش در برغان فراگرفت.
سپس به قزوین رفت و در حوزه علمیّه آن شهر به درس و بحث ادامه داد.
آنگاه به قصد تکمیل مدارج علمی به شهرهای اصفهان و کربلا و قم سفر کرد و نزد استادان بزرگ آن روز به تحصیل پرداخت.
به گفته خود او، در اصفهان بیشتر به فلسفه اشتغال داشته و فلسفه نیز تدریس میکرده است.
بزرگترین استاد او در فقه ، سید علی طباطبایی (متوفی ۱۲۳۱) در کربلا بوده است.
ملامحمدتقی در حدود سالهای ۱۲۲۰ به ایران بازگشت و در تهران ساکن شد و به تدریس و افتا و اقامه نماز جماعت و تصدّی امور دینی پرداخت.
به دلیل حسن تقریر و طلاقت لسان و حلّ مسائل مشکل و موشکافی در مباحث علمی، حوزه درس او رونق یافت؛ ولی پس از چندی، دیگر بار به عتبات بازگشت.
این اقدام بر اثر برخی اعتراضات به فتحعلی شاه قاجار بود.
علت دیگر این بود که اجتهاد او را میرزا ابوالقاسم قمی (متوفی ۱۲۳۱) تصدیق نمیکرد؛ زیرا محمدتقی فقط چند روز در محضر درس میرزای قمی حاضر شده بود و میرزا شناخت کافی از او نداشت و لذا مکاتبه علمی آن دو بی نتیجه مانده بود.
گفته شده است که برغانی و دو برادرش، ملامحمد صالح و محمدعلی، در جلسه ای که با حضور علمای تهران و شخص شاه در کاخ گلستان تشکیل شد، شرکت داشتند.
در این جلسه برغانی به شاه اعتراضاتی کرد و میان برادران برغانی و ملامحمدعلی مازندرانی، مشهور به جنگلی، مشاجره لفظی درگرفت و اندکی به خشونت گرایید.
به همین دلیل، شاه آنها را نکوهید و گویا فرمان تبعیدشان را صادر کرد.
محمدتقی بعد از بازگشت به عتبات ، بار دیگر به حوزه درس استاد خود، طباطبایی، پیوست و پس از چندی به توصیه استاد شخصاً تدریس را آغاز کرد و مسجدی نیز در این شهر ساخت و به امامت جماعت و وعظ در آن پرداخت.
این مسجد به نام مسجد برغانی شهرت داشت که پس از شهادت او به نام مسجد شهید ثالث معروف شد.
در این دوره تحصیل، موفّق به گرفتن گواهی اجتهاد از سیدعلی طباطبایی و فرزند او سید محمد مجاهد (متوفی ۱۲۴۲) و شیخ جعفر نجفی (متوفی ۱۲۲۸)، صاحب کتاب کشف الغطاء شد و پس از چند سال همراه شخص اخیر که عازم ایران بود، از عتبات بازگشت، ولی این بار در قزوین سکونت گزید.
ظاهراً شاه با حضور ملا محمدتقی و دو برادرش در تهران مخالف بوده اما بر اثر وساطت فقیه نامبرده، با بازگشت آنان به ایران موافقت کرده است.
چون ملا عبدالوهاب قزوینی ، عالم بزرگ شهر، از برغانی تجلیل کرد، در زمانی کوتاه، رهبری دینی و تربیت طلاّب علوم دینی به او انتقال یافت، و به سبب توجّه او به زهد و تقوا و ترویج دین و قدرت بیان و اهتمام به امر به معروف و نهی از منکر و نیز رسیدگی به حال فقرا و درماندگان ، مورد توجّه همه طبقات قرار گرفت.
خاندان
وقتی که «ملا محمد ملائکه» به قزوین آمد با برگزاری جلسات علمی و مذهبی، سبب تقویت حوزه علمیه قزوین شد.
مقام علمی و معنوی ملا محمد، وی را به مرجعیت دینی رساند به طوری که با علمای اخباری همانند «ملا خلیل قزوینی» و «شیخ یوسف بحرانی» مناظرات علمی ترتیب داد.
«تحفة الابرار» و «الدر الثمین» از آثار اوست.
مراحل تحصیل
محمد تقی به تشویق پدر، به تحصیل علوم دینی میپردازد. «وی تحصیلات مقدماتی و مقداری از فقه و اصول را در نزد دانشمندان قزوین به پایان برده و آن گاه رهسپار قم میشود. در آنجا در حوزه درسی علامه محقق میرزای قمی حضور یافته و سپس به اصفهان میرود و از بزرگان این شهر، حکمت و کلام را فرا میگیرد. بالاخره به کربلا میآید و چند سالی در درس «صاحب ریاض» شرکت جسته و بعد به ایران (تهران یا قزوین) باز میگردد.»
استادان
۱. در منبع نیز چیزی نیامده است گویا از قلم افتاده باشد.
۲. پدرش ملا محمد ملائکه (متوفا: ۱۲۰۰ هـ . ق.)
۲. ملا آقا بیدابادی (متوفا: ۱۱۹۷ هـ . ق.)
۳. ملا علی نوری (متوفا: ۱۲۴۶ هـ . ق.)
۴. آقا محمد باقر وحید بهبهانی (متوفا: ۱۲۰۵ هـ . ق.)
۵. علامه سید علی طباطبایی اصفهانی حائری، معروف به «صاحب ریاض» (متوفا: ۱۲۳۱ هـ . ق.).
۶. میرزا ابوالقاسم گیلانی قمی، معروف به «میرزای قمی» و «صاحب قوانین» (متوفا: ۱۲۳۱ هـ . ق.).
۷. علامه شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفا: ۱۲۲۸ هـ . ق.).
۸. سید محمد طباطبایی، معروف به «سید محمد مجاهد» (متوفا: ۱۲۴۲ هـ . ق.).
تاثیر از کاشف الغطا
محمد تقی برغانی درباره شیخ جعفر کاشف الغطاء میگوید:
«روزی مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء وارد قزوین شد، وقت خواب فرا رسید و همه خوابیدند و من هم در گوشه آن باغ خوابیدم. چون پاسی از شب گذشت، شنیدم شیخ مرا صدا میزند و میگوید: «برخیز و نماز شب به جای آر.» عرض کردم: «بلی بر میخیزیم.» شیخ رد شد و من دوباره خوابیدم. ناگهان صدایی به گوشم خورد؛ به دنبال آن روانه شدم. وقتی به نزدیک جایی که سرو صدا میآمد رسیدم، دیدم جناب شیخ به تضرع و گریه و مناجات مشغول است و صدای ایشان چنان در من اثر گذاشت که از آن شب تاکنون که ۲۵ سال میگذرد، هر شب بر میخیزم و به مناجات مشغول میشوم.»
اجتهاد
محمد تقی پس از اتمام تحصیلات در عراق، به تهران میآید. ورود او به پایتخت و تشکیل جلسات علمی، موجب شهرت وی میشود. عدهای از مردم برای آگاهی از رتبه فقهی ملا محمد تقی، از محضر گرانقدر «میرزای قمی» چنین سؤال کردند: به نظر حضرت عالی آیا حاج ملا محمد تقی مجتهد است یا نه؟
میرزای قمی فرمود: میان من و ایشان ملاقاتی صورت نگرفته است، شما از وی درباره مسئلهای سؤال کنید تا ایشان فتوا ی در آن مسئله را بر اساس قانون استدلال، به انجام برساند. سپس آن نوشته را نزد من بیاورید تا بدانم که وی قابل استنباط احکام شرعیه هست یا نه؟
سرانجام از ملا محمد تقی برغانی در خصوص مسئلهای فقهی، استفتاء میکنند و ایشان نیز در رسالهای کوچک، پاسخ آن را با استدلال بیان میکند ... .
برغانی به عراق میرود و از استادش، آقا سید علی طباطبایی، اجازه اجتهاد میگیرد. بدین ترتیب، اجتهاد ملا محمد تقی بر همگان ثابت میشود.
مشایخ اجازه
۱. شیخ جعفر کاشف الغطاء.
۲. سید علی طباطبایی ، صاحب ریاض.
۳. سید محمد مجاهد.
شهید ثالث در متن اجازه نامهای که به شاگردش «تنکابنی» داده، اسامی مشایخ اجازات خود را همین سه نفر معرفی کرده است.
برخی میرزای قمی را به مشایج اجازه شهید ثالث افزودهاند.
مروج ارزشها
زهد، ایمان قوی، توکل شدید، تلاش در جهت ترویج معارف، برآوردن خواستههای مردم در حدّ توان و رسیدگی او به حال مستمندان سبب شد آوازه وی بیشتر شود و مورد توجه و محبت همگان قرار بگیرد.
برغانی به مرجعیت رسید و برای پرورش نیروهای صالح، به تقویت افراد و مراکز مذهبی و علمی پرداخت. حوزه علمیه قزوین با کوشش او به رشد و بالندگی قابل تحسینی رسید.
او هم چون پدر مجتهد ش، شیخ محمد ملائکه برغانی، به نشر فرهنگ تشیع و مسلک اصولی همت ورزید و شاگردان ممتازی را به جامعه شیعی تحویل داد.
او بیشتر عمر شریفش را در قزوین سپری کرد. وی استاد بزرگ و فرزانهای برای دانش پژوهان آن دیار به شمار میآمد.
شاگردان
با این که ملا محمد تقی برغانی در شهرهای اصفهان، کربلا، نجف، تهران و قزوین، به تدریس اشتغال داشت،
متأسفانه شرح حال نگاران به معرفی شاگردان ملا محمد تقی برغانی چندان نپرداخته و در بین شاگردان او، بیشتر از فرزندان وی و میرزا محمد تنکابنی و سید محمد حسین قزوینی یاد کردهاند.
سید محمد حسین قزوینی برخی از مجلدات کتاب «منهج الاجتهاد» برغانی را استنساخ کرد و بر کتاب «لعان» استادش تعلیقاتی نوشت.
منادی ولایت فقیه
در روزگار ریاست شهید ثالث در تهران، بر اثر بیکفایتی فتحعلی شاه قاجار، ولایات شمال ایران به اشغال ارتش روس در میآید. پس از این شکست خفت بار (۱۲۲۸ هـ . ق) است که رقابت انگلستان و فرانسه در ایران شدت پیدا میکند؛ به نحوی که انگلستان در همه امور داخلی کشور دخالت میکند.
مجتهد برغانی در چنین شرایطی، برای نخستین بار نظریه «ولایت فقیه» را مطرح و حکومت پادشاهی را نامشروع اعلام میکند.
فتوا ی او و قیام خاندان برغانی، با توجه به اوضاع نابسامان مملکت، جرقه امیدی برای یک تحول اساسی بود که استمرار و تقویت علمی و عملی این اندیشه سیاسی، سلسله قاجار را با دشواری جدیدی مواجه میکرد؛ لذا علمای طراز اول تهران از سوی شاه به کاخ گلستان دعوت میشوند.
سرانجام، جلسه و مذاکرات فقهی در حضور شاه شروع میشود و مجتهد آگاه و شجاع برغانی نظریه «رهبری فقیهان در عصر غیبت کبری» را عنوان میکند و برای نجات ملت و کشور و رفع نابسامانیها، خواستار سلب اختیار از شاه و شاهزادگان میشود.
شیخ محمد صالح نیز در تأیید آرای فقهی برادرش، ادله خود را بیان میکند و میگوید: «جنگ، ترک مخاصمه و قرارداد صلح، مذاکره با دولتهای خارجی و.. باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد.»
گروهی از دانشمندان حاضر در جلسه، سخنان شهید ثالث و برادرش را تأیید و تصدیق میکنند؛ ولی شیخ ملا محمد علی مازندرانی معروف به «جنگلی» ـ که از مقربان دربار شاه بود ـ به دفاع از مقام سلطنت و نقش رهبری فتحعلی شاه، برمیخیزد.
فتحعلی شاه که از فتوا و حکم شهید ثالث هراسناک شده بود، برای ایمن شدن از این مسئله، بهترین راه ممکن را در این دید که او و برادرانش را به عراق تبعید کند.
شهید ثالث در کتابهای زکات، قضا و دیگر کتابهای فقهی خود، نظریه ولایت فقیه را مطرح کرده است. او در کتاب «جهاد» مینویسد:
«در صورتی که طائفهای از مسلمانان با فرقهای از دشمن قوی، برخورد کردند و یا این که طائفهای از اهل حق و مسلمانان، مورد حمله و طغیان گروهی از اهل باطل قرار گرفتند و قادر نبودند که دشمن را دفع کنند مگر با تهیه سرباز و سپاه، در چنین شرایطی ... اگر امام (ع) حاضر باشد، ولی دسترسی به وی برای کسب اجازه مقدور نباشد، در این صورت، دستور جهاد و اعلان جنگ و تهیه سپاه بر مجتهد واجب میگردد بر اساس نیابت عامه ...»
وی در سال ۱۲۵۳ هـ . ق. در عصر سلطنت محمد شاه قاجار، در پایان کتاب «ارث» صریحاً حکومت عصر خویش را غیرشرعی و از دولتهای «ظلمه» دانسته است که زمام امور و حکومت را غاصبانه به خود اختصاص داده است.
مقابله با فتنهها
در عصر شهید ثالث، جنبشهای فکری و جریانات انحرافی متعددی در حال شکل گیری و گسترش بود که تأسیس و رشد آنها، مرهون حمایتهای مختلف عوامل داخلی و خارجی بود.
عمدهترین مکاتب انحرافی و مذاهب استعماری عصر وی، عبارت بودند از:
الف. وهابیت
ب. شیخیه
ج. بابیه
شهید ثالث نقش ممتازی در مبارزه با شیخیه و بابیه داشت.
شیخ احمد احسایی بحرینی، به سبب روابط صمیمانهای که با فتحعلی شاه برقرار کرده بود مورد توجه شاه و شاهزادگان و بزرگان حکومت ایران قرار گرفته بود. از سوی دیگر، پادشاه سنی عثمانی از وی پشتیبانی میکردند. از این رو، علمای ایران و عراق در برخورد با او، روش «تقیه» را در پیش میگرفتند.
شیخ احمد در اواخر عمرش به قزوین آمد و در خانه ملا عبدالوهاب قزوینی میهمان شد و در مدت اقامتش در این شهر، به تدریس و ترویج آرای خود پرداخته و به اقامه نماز جماعت مشغول شد.
حضور پرنفوذ احسائی و اشاعه عقاید انحرافی وی، موجب نگرانی اصولیین و متشرعین شده بود؛ از این رو، صدها نامه از مراکز علمی شیعه به بیت شهید ثالث و برادرش، شیخ محمد صالح برغانی سرازیر میشد که حاکی از سؤال و دادخواهی بود.
ملا محمد تقی که خطر را جدی احساس میکند، وارد صحنه پیکار میشود. او بهترین راه را تشکیل جلسه مناظره میداند؛ لذا از احسایی برای مناظره علمی دعوت به عمل میآورد. احسائی هم درخواست وی را اجابت میکند.
روزی که شیخ احمد همراه عدهای از پیروانش، به خانه مجتهد برغانی میآید، وی در حضور علمای فریقین، درباره عقاید وی سؤالاتی مطرح میکند، در این مناظره و مباحثه طولانی، شهید ثالث اشکالات فراوانی برعقاید احسائی وارد میسازد و بر پاسخهای سست وی، خط بطلان میکشد؛ به نحوی که شیخ احمد احسایی محکوم و مغلوب میشود. با این وجود، مؤسس شیخیه به نظرات غیرمستند و انحرافی خود پافشاری میکند. لذا مجتهد فرزانه و شجاع ـ برخلاف اهل تقیه ـ به کافر و مرتد بودن شیخیه، فتوا میدهد، درمدت زمان کوتاهی خبر محکومیت و تکفیر احسایی از سوی شهید ثالث در قزوین و دیگر شهرها میپیچد. تأثیر حکم و فتوا ی شهید آن چنان سریع بود که جز ملا عبدالوهاب هیچ فرد دیگری پشت سر احسائی نماز نمیخواند.
فتوا ی مجتهد برغانی، نقطه عطفی در «تاریخ شیعه» به شمار میآید؛ چون به دنبال آن، مجتهدان مشهور دیگری وارد میدان شدند و حکم شهید ثالث را تأیید و تصدیق کردند، از جمله: آیا سید محمد مهدی، فرزند آقا سید علی صاحب ریاض؛ حاجی ملا محمد جعفر استرآبادی؛ آخوند ملا آقای دربندی؛ سید محمد حسین اصفهانی «صاحب فصول»؛ آقا سید ابراهیم موسوی قزوینی «صاحب ضوابط» و شیخ محمد حسن نجفی «صاحب جواهر».
پیروی علما و مردم از فتوا ی تاریخی شهید ثالث و منزوی شدن شیخیه در ایران، عراق و سایر مراکز شیعه، حتی در زادگاه شیخ احمد احسائی، همگی نشانگر خلوص، تفقه، شجاعت و مقبولیت عمومی مجتهد برغانی است.
میر علی محمد شیرازی بعد از فوت استادش، ادعای بابیت، مهدویت، نبوت و شارعیت کرد و مدعی وحی و دین جدید گردید و آخرین ادعایش هم ربوبیت و حلول الوهیت بود.
«فتنه بابیه» ادامه دهنده همان مکتب منحرف شیخیه بود، به طوری که مورد حمایت استعمارگران قرار گرفت. در عصرحاضر نیز این جریان فاسد و انحرافی از سوی استکبار جهانی و صهیونیزم مورد پشتیبانی قرار میگیرد.
در این موقعیت خطیر است که «سکوت خواص» زمینه رشد و شیوع آن را بیشتر میکند. برغانی با عزمی راسختر به میدان نبرد قدم میگذارد و فتوا ی تاریخی خود را مبنی بر کفر و ارتداد این گروه، صادر میکند.
شورش همه جانبه بابیان و کشتار این گروه، بدعتی ویرانگر بود؛ آن چنان که افراد ضعیف الایمان و لاابالی در دام این مذهب استعماری و شیطانی میافتاد و در تبلیغ و ترویج آن جدیت میورزیدند.
یکی از اقدامات مؤثر شهید ثالث، برپایی جلسات سخنرانی بود. وی در منابر و مجالس، به افشاگری عناصر فاسد بابیه پرداخت و عقاید غیر اسلامی آنان را با دلیل و برهان، باطل کرد.
شیخ آقا بزرگ تهرانی از قیام شهید ثالث چنین یاد میکند:
«در عصر رهبری شهید ثالث، بابیان سر به شورش برداشتند و خون عدهای بیگناه بر زمین ریختند. او شجاعانه قیام کرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دین مبارزه کرد و فتوا بر کفرو نجاست آنان داد؛ گمراهی آنان را برای مردم روشن کرد و تمام آرزوهای آنان را نقش بر آب نمود ...».
تنکابنی در این خصوص مینویسد: «در سال آخر به جهت شیوع مذهب باب، آن جناب غالباً بر بالای منبر به وعظ مردم اشتغال داشت و آنان را از نیت سوء و انحرافی علی محمد باب و پیروانش هشدار میداد و در سخنرانیهای خود، این گروه را تکفیر میکرد.»
محراب و منبر
یکی از اقدامات مجتهد برغانی، برپایی نماز جمعه بود. فرزندان و نوادگان شهید ثالث بعد از شهادت وی، نماز جمعه قزوین را در همان مسجد و محل شهادتش اقامه میکردند. در این خصوص شاگردش چنین نقل میکند:
«شهید ثالث نماز جمعه میخواند ... موعظههایش فصیح و بلیغ بود. وی داستانهای شیرین و جذابی را در منبر بیان میکرد. مباحث ایشان در بردارنده تفسیر، اصول دین، احکام و اخلاقیات بود. لذا طلاب در مجلس سخنرانیاش حاضر شده و این مباحث را مینوشتند.»
از اقدامات دیگر مجتهد برغانی، تأسیس مسجدی است که به «جامع صغیر» معروف شد و پس از به شهادت رسیدن او، به نام «مسجد شهیدی» شهرت یافت. خانه محقر وی متصل به همین مسجد بود.
تنکابنی درباره عبادت برغانی مینگارد:
«ایشان همیشه از نصف شب تا هنگام اذان صبح در مسجد حاضر میشد و به مناجات، دعا و اشک میپرداخت و مناجات خمسه عشر را نیز از حفظ میخواند ... حتی در فصل زمستان در حالی که برف به شدت میآمد، به تضرع و مناجات مشغول میشد ...»
صلابت دینی
یکی از صفات برجسته انسانهای صالح و شجاع، مبارزه جدی با مفسدان است. فهرستی از رفتار و گفتار حاج ملا محمد تقی برغانی را در این زمینه مرور میکنیم:
امر به معروف و نهی از منکر
وی در مسئله امر به معروف و نهی از منکر، بسیار جدی بود؛ به نحوی که از برکت فعالیتهای وی و برادرش، ملا محمد صالح، شهر قزوین از ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی پاکسازی شد و مردم این شهر از دیگر شهرها متدیّنتر شدند.
فعالیتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی
برغانی به حکم وظیفه شرعی، در عرصههای دیگری چون اجرای حدود شرعی، شرکت در جبهه جنگ و مبارزه فرهنگی با مذاهب استعماری نیز فعالیت داشت.
شکسته دلان.
بازگشت علما به تهران، همراه با تبلیغات مسموم عناصر خائن و چه بسا شایعه سازی از سوی دولتهای انگلیسی و روسی بود؛ به طوری فتحعلی شاه پس از مغلوب شدن ایران در جنگ، سید محمد مجاهد را مورد بیمهری قرار میداد. از این رو، سید مجاهد هم به قزوین آمده و در آنجا سکونت اختیارکرد و سرانجام در سال ۱۲۴۲ هـ . ق وفات یافت و پیکر مطهرش در کربلا به خاک سپرده شد.
مجتهد برغانی هم به دلایلی، دگر باره به تهران بازگشت و در آنجا رحل اقامت افکند و با تشکیل جلسات درس و وعظ و اقامه نماز جماعت، به سرعت سرآمد علمای تهران شد؛ لیکن دیری نپایید که بین او و فتحعلی شاه کدورتی پدید آمد. او ناچار شد به جانب قزوین کوچ کند. علت این کدورت در عنوان منادی «ولایت فقیه» به تفصیل آمده است.
یکی از علمای مشهور و ذی نفوذ قزوین به نام «حاجی ملا عبدالوهاب قزوینی» به استقبال مجتهد برغانی شتافته و در تثبیت و تقویت جایگاه علمی و اجتماعی وی، جدیت ورزید.
حضور دوباره برغانی در قزوین، تشکیل جلسات درس، وعظ و مناظره و برخورداری از سجایای اخلاقی، بستر مناسبی برای وی مهیا ساخت.
مبارزه با بدعتها
برغانی همچنانکه با بدعتها سخت مبارزه میکرد و از اشاره به ضعفهای حکومت نیز ابا نداشت.
از صوفیّه روزگار خود نیز بشدت انتقاد میکرد و به همین دلیل حاج میرزا آقاسی ، صدراعظم محمدشاه ، از او آزرده خاطر بوده و گویا در صدد اخراج وی و دو برادرش از ایران برآمده، ولی شاه با این خواسته و اقدامات مشابه موافق نبوده است.
حضور او در جنگ دوم ایران و روس (۱۲۴۱ـ۱۲۴۳)، همراه با سیّد محمد مجاهد و دیگر علما، گرایش او را به تلاشهای اجتماعی، در کنار سایر فرایض دینی و مداومت در عبادت شبانه ، نشان میدهد.
از میان شاگردان او میرزا محمد تنکابنی ، مؤلّف قصص العلماء ، و سیّد ابراهیم موسوی قزوینی قابل ذکرند.
شهرت عمده ملامحمدتقی از برخورد تاریخی و قاطعی سرچشمه گرفته که با جریان شیخیه و بابیگری داشته و در ایّام اقامتش در قزوین روی داده است.
این ماجرا از حوادث مهم تاریخ ایران و شیعه در عصر قاجار محسوب میشود.
در سفری که شیخ احمد احسایی مؤسّس فرقه شیخیه به ایران کرد، در بسیاری شهرها از او استقبال کردند و شخص شاه نیز او را تجلیل کرد.
از طرفی برخی افکار و عقاید انحرافی نیز از او در مجامع دینی و علمی نقل میشد.
لذا با ورود او به قزوین (حدود ۱۲۴۰)، بنابه درخواست عده ای از علمای آن شهر و برخی شهرهای دیگر، محمدتقی برغانی، به نمایندگیِ علما، احسایی را به مناظره طلبید، که حاصل آن تکفیر احسایی از جانب برغانی و در پی آن از سوی سایر فقها بود.
این واقعه که بیشتر مورّخان، و حتی خود شیخیه، تأثیر جدّی و پر دامنه آن را گزارش کرده اند، به طرد احسایی انجامید و او ناگزیر ایران را به عزم سفر حجّ ترک گفت و پس از چندی درگذشت.
هر چند واکنش علنی برغانی، دشمنی مدافعان احسایی را برانگیخت، اما او نه تنها از مخالفت آشکار با این نحله دست نکشید بلکه با پیدایش بابیگری بر شدت و قوّت مبارزه خود افزود.
پیروان این فرقه را کافر شمرد و رشد و نفوذ آنان را بهطور جدّی کاهش داد.
همین موضعگیری قاطع و علنی بود که موجب شد در سحرگاه ۱۵ ذی القعده ۱۲۶۳، هنگامیکه طبق معمول در مسجد به عبادت مشغول بود، با ضربه های مهلک چند نفر بابی از پا درآمد.
چون در راه دفاع از عقاید دینی کشته شده بود، به شهید ثالث (در عداد شهید اول: محمدبن مکّی ، و شهید ثانی: زین الدین بن علی ) شهرت یافت و پیکرش با تجلیل فراوان به خاک سپرده شد.
طرفداران او در شهرهای ایران و عتبات مجالس یادبودی برایش برپا کردند و شاعرانی نیز اشعاری به فارسی و عربی ، در رثای او سرودند.
گذشته از تقوا و شهامت و بیان رسا، مقام علمی برغانی نیز مورد تأیید تراجم نویسان و دیگر دانشمندان بوده است، ولی شیخیّه کرمان و هانری کربن ، اسلام شناس معاصر فرانسوی (که شدیداً تحت تأثیر افکار شیخیّه قرار داشته و این مکتب را وجهه متکامل فلسفه اسلامی میداند)، کوشیدهاند تا جایگاه علمی او را انکار کنند و ادعا کردهاند که انتقاد و تکفیر صریح او را از احسایی همه علما، خصوصاً دانشمندان برجسته شیعه ، قبول نکرده اند.
با اینهمه، آثار علمی شایان توجّهی از ملا محمدتقی دردست است که گواه برقدرت علمی اوست، از جمله: منهج الاجتهاد ، شرح کاملِ عربی بر شرایع الاسلام محقّق حلّی .
تألیف این کتابِ ۲۴ جلدی در ۱۲۲۶ آغاز شده و چندین سالِ مداوم به طول انجامیده است.
خوانساری به شهرت این کتاب اشاره کرده و شیخ محمدحسن نجفی ، در تدوین جواهر الکلام ، در شرح قسمت جهاد ، از این کتاب استفاده کرده است.
در این کتاب، گاهی برخلاف مشهور فقها ، فتوا میدهد که خود قابل تأمّل است.
کتابهای دیگر او عبارتاند از: شرح الشرایع در یک جلد، مجموعه ای در فقه به فارسی؛ حاشیه بر معالم ؛ رساله فی الطّهاره والصّلاه؛ رساله فی قضاءالصّلوات؛ رساله فی صلاه الجمعه؛ القضاء عن الاموات؛ ملخّص العقاید؛ عیون الاصول (به صورت نقد بر قوانین الاصول محقّق قمی)؛ ملخّص العقاید؛ مجالس المتّقین و جز آن.
برخی از این کتابها به خطّ مؤلّف موجود است و از میان آنها مجالس المتّقین، حاوی احکام ، که آن را در ۱۲۵۸ به نام محمد شاه قاجار نوشته، چند بار چاپ شده است.
آثار علمی
سیره عملی و همیشگی برغانی این بود که روزها به امر تدریس، تألیف، ترویج دین، تبلیغ شریعت و هدایت مردم مشغول بود و شبها نیز از نیمه شب تا سحر، به مناجات، تهجد، عبادت و گریه میپرداخت.
او آشنا به فنون نگارش بود و آثار بسیار ارزشمندی خلق کرد و به یادگار گذاشت، تنکابنی در خصوص آثار او مینویسد:
«آن زمانی که در قزوین تحصیل میکردم، شهید مشغول به اتمام تألیف این کتاب (منهج الاجتهاد) بودند؛ به طوری که دید و بازدید، عروسی و عزا، همه را ترک کرده بود و به تألیف کتاب «منهج» مشغول بود. مگر روزها به جهت وقت عصر، مقدار دو ساعت به غروب مانده مینشستند و به مرافعات اشتغال داشتند و سایر اوقات را به تألیف مشغول بودند.»
آثار او عبارتند از:
۱. عیون الاصول
۲. منهج الاجتهاد
۳. ملخّص العقائد: درباره علم کلام است.
۴. مجالس المتقین
۵. رسالهای در نماز جمعه.
۶. رسالهای در طهارت.
۷. رسالهای در نماز و روزه.
۸. رسالهای در قضاء نماز ها.
۹. رسالهای در دیات؛ به زبان فارسی.
باقیات الصّالحات
از جمله آثار شهید ثالث، تأسیس مراکز دینی و عبادی است، از جمله:
۱. مسجد ی در قزوین، واقع در محله «دیمج».
۲. مدرسه علوم دینی در سه طبقه، در شمال مسجد فوق.
۳. مسجد ی در کربلا ی مقدس، واقع در محله «باب السلامه».
تمامی این آثار تا عصرحاضر، به نام آن شهید معروف است.
فرزندان
بیشتر فرزندان ملامحمدتقی از اهل فضل و علم روزگار خود بودند؛ از آن جمله: آقامحمد که نزد صاحب ریاض درس خواند و در قزوین به امامت جمعه منصوب شد و با دختر عموی خود، فاطمه معروف به طاهره قرّه العین ازدواج کرد، ولی به دلیل گرویدن طاهره به مسلک شیخیّه از او جدا شد.
سه فرزندِ حاصل از این ازدواج، که روش پدر و جدّ را ادامه داده و هر سه از دانشمندان دینی بوده اند، عبارتاند از: شیخ ابراهیم، شیخ اسماعیل، شیخ اسحاق.
شیخ ابراهیم (متوفی ح: ۱۳۱۰)، ابتدا نزد مادر و جدّ مادریش در قزوین درس خواند و علوم عقلی را در همان شهر فراگرفت، سپس به کربلا و نجف رفت و در درس شیخ مرتضی انصاری حاضر شد و بعد از تکمیل مدارج علمی به قزوین بازگشت و به تصدّی امور دینی پرداخت.
از او دیوان شعر و کتاب مفتاح الفقاهه برجای مانده است.
شیخ اسحاق (متوفی ح: ۱۳۰۷)، ابتدا در قزوین به تحصیل پرداخت و سپس به عتبات رفت و از درس بزرگان حوزه، خصوصاً میرزای شیرازی، بهره برد و با تأیید او در قزوین به خدمات دینی مشغول شد.
به فارسی و عربی نیز شعر میسرود.
شیخ اسماعیل (متوفی ح: ۱۳۰۰)، ابتدا در قزوین و سپس در عتبات به تحصیل پرداخت و به حوزه درس شیخ مرتضی انصاری و سید حسین کوهکمری پیوست و سپس به قزوین بازگشت و از زعمای دینی آن شهر شد.
کتابهای نوادرالحکمه و اصول الفقه و نیز دیوان شعر از او برجای مانده است.
شیخ داوود (متوفی ح۱۳۳۴)، فرزند شیخ ابراهیم نیز از فضلای همین خاندان بود که بعد از تحصیل در نجف و سامرّا و حضور در درس میرزای شیرازی به قصد تصدّی شؤون دینی در برغان اقامت کرد.
میرزا ابوالقاسم (متوفی ح: ۱۳۰۰) نیز از جمله فرزندان شهید ثالث بود که در قزوین به خدمات دینی اشتغال داشت.
فرزند او شیخ ابوتراب (۱۲۷۸ـ۱۳۷۵) هم از عالمان این خاندان به شمار میرود که در قزوین و کربلا و نجف، ادبیات و علوم عقلی و فقه و اصول را از اکابر روزگار خود، از جمله آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و سید محمد کاظم یزدی و شیخ فضل اللّه نوری ، فراگرفت و در ۱۳۳۰ به قزوین بازگشت.
سپس به تهران رفت و تا پایان عمر در این شهر به فعالیتهای دینی و اجتماعی، از جمله همکاری در امر مشروطه، پرداخت.
برخی از آثار او در تفسیر و فقه و اصول و اخلاق و کلام بدین قرار است: التبیین فی شرح آلایات؛ المواعظ والبراهین؛ تفسیر قرآن فارسی؛ رساله در توحید ؛ مکاسب؛ رساله در ردّ بابیه؛ رساله در استصحاب و مباحث الفاظ ؛ تفسیر آیه نور که در ۱۳۳۱ ش چاپ شده است.
وفات
بنابر وصیت شهید بزرگوار یا بر اثر جوّ اجتماعی و سیاسی آن روزگار (فتنههای شیخیه و بابیه) جنازه مطهرش باید به عتبات عالیات عراق برده میشد؛ ولی به عللی، این کار به تأخیر گذاشته شد. لذا به رسم امانت و موقتاً، پیکر مطهر برغانی در مقبره «حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی» دفن گردید.
از مراسم به خاک سپاری، چند ماه و یا چند سالی نگذشته بود که بازماندگانش تصمیم به انتقال پیکرش به عتبات عالیات میگیرند. بر اساس نقل دیگر، بازماندگان و ارادتمندان شهید در حال تعمیر قبر بودند که این کرامت را مشاهده کردند.
با حضور پرشکوه مردم، و به ویژه علما و طلاب، در حالی که بیرقهای عزاداری در خیابانها و کوچهها به اهتزاز در آمده بود، با ذکر صلوات و آوای قرآن، خاکها و سنگهای قبر به کناری نهاده میشود.
پس از نبش قبر، متوجه میشوند که بدن مطهر شهید برغانی، در کمال سلامت و تازگی است و هیچ نشانه تغییرو پوسیدگی در آن دیده نمیشود. طنین الله اکبر و صلوات در فضای قبرستان پیچید.
این خبر در مدتی کوتاه، به گوش همه رسید. سیل جمعیت از هر سو به سمت زیارتگاه امامزاده حسین ـ علیه السلام ـ رهسپار شد.
گروه گروه از علما، مقامات کشوری و مردم به قصد مشاهده و زیارت این واقعه به زیارتگاه شتافتند.
پیکر مطهر شهید برغانی آماده انتقال به عراق بود. مردم با گریه و خواهش، از بازماندگان برغانی خواستند تا اجازه دهند پیکر برغانی در قزوین به خاک سپرده شود.
بازماندگان برغانی خواسته علما و مردم را پذیرفتند و پیکرش را در قزوین به خاک سپردند.
لقب شهید ثالث
در طول تاریخ تشیع، دانشوران بیشماری به فیض شهادت نائل آمدهاند؛ با این وجود، فقط برخی از آنها به واژه مقدس «شهید» معروف و موصوف شدهاند که در اینجا به اسم چند تن از آنها بسنده میکنیم:
۱. شهید اول، شیخ شمس الدین ابوعبدالله محمد بن جمال الدین مکی عاملی نبطی جزّینی (تاریخ شهادت: ۷۸۶ هـ . ق).
۲. شهید ثانی: شیخ زین الدین بن علی عاملی شامی (تاریخ شهادت: ۹۶۶ هـ . ق).
۳. شهید ثالث: این عنوان به چند نفر اطلاق شده است. بعضی مجتهد برغانی را شهید سوم لقب دادهاند و بعضی دیگر، وی را «شهید رابع» نامیدهاند.