احکام >
شهادت آیةالله «سید محمدباقر حکیم» (1382 ش):
زندگینامه
سید محمد باقر حکیم (۱۳۱۸ش - ۱۳۸۲ش) از عالمان شیعه اهل عراق و رئیس و از بنیانگذران مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق بود.
او از بنیانگذاران حزب الدعوة الاسلامیة نیز بود و سالها با حزب بعث حاکم بر عراق مبارزه کرد. بعد از آزادی از زندان مبارزه خود را از ایران دنبال کرد و در سال ۱۳۸۲ ش بر اثر یک انفجار تروریستی در نجف به شهادت رسید.
زندگینامه
سید محمد باقر حکیم پنجمین فرزند آیت الله سید محسن حکیم مرجع تقلید شیعه بود. او در ۲۰ مرداد ۱۳۱۸ش در شهر نجف متولد شد.
پس از حمله نیروهای امریکایی به عراق و سرنگونی رژیم بعث در ۱۳۸۲ش، در ۲۱ اردیبهشت همان سال به عراق بازگشت و در نجف اقامت گزید، اما در ۷ شهریور ۱۳۸۲ پس از امامت نماز جمعه و هنگام خروج از صحن نجفاشرف، در انفجار اتومبیل بمبگذاری شده به شهادت رسید.[1]
تحصیلات
سید محمدباقر حکیم تحصیلات حوزوی را نزد پدرش آغاز کرد و فلسفه و علوم قرآنی را به طور تخصصی دنبال کرد و در فقه و اصول به درجه اجتهاد نایل شد.[2] وی سپس به بغداد رفت و از ۱۳۴۳ش تا ۱۳۵۴ش به تدریس علوم قرآن و فقه در دانشکده اصول دین پرداخت. وی همچنین در تأسیس مدرسه علوم اسلامی (مدرسةالعلوم الاسلامیة) مشارکت داشت.
اساتید
سید محسن حکیم
محمد حسین حکیم
سید محمد باقر صدر
سید ابوالقاسم خویی
آثار
محمدباقر حکیم آثار فراوانی برجای گذاشت که مهمترین آنها عبارتاند از:
الحکمالاسلامی بین النظریة و التطبیق
النظریة الاسلامیة فی التحرک السیاسی
علومالقرآن
الوحدةالاسلامیة من منظور الثقلین
الکفاح المسلح فی الاسلام[3]
فعالیتهای سیاسی
سیدمحمدباقر مورد اعتماد پدرش بود و به نمایندگی او در بسیاری از فعالیتهای اسلامی حضور یافت. وی به همراه سید محمد مهدی حکیم، سیدمحمدباقر صدر و چندتن دیگر در ۱۳۳۷ش حزب الدعوة را تأسیس کرد[4]؛ و در زمان مرجعیت سید محمد باقر صدر، زیر نظر وی فعالیت نمود.[5] در پی آن، رژیم بعثی چندینبار او را دستگیر و حتی در ۱۳۵۵ به حبس ابد محکوم نمود، اما با دستور عفو عمومی احمد حسنالبکر در ۱۳۵۷، از زندان آزاد گردید.
زندگی در ایران
به دنبال افزایش فشارها و عدم امکان فعالیت سیاسی، وی در ۱۳۵۹ش به طور مخفیانه عازم دمشق شد و پس از اندکی از طریق ترکیه راهی ایران شد.[6]
او در ایران، در زمینه مسائل سیاسی و فرهنگی فعالیت کرد و مسئولیتهای متعددی را برعهده گرفت که مهمترین آنها عبارتاند از: دبیرکلی جماعةالعلماء المجاهدین فی العراق که در ۱۳۵۹ش تأسیس شد، سخنگویی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق که در ۲۶ آبان ۱۳۶۱ پایهگذاری گردید، ریاست مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در ۱۳۶۵، مشارکت در تأسیس مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی و تصدی ریاست آن، و قائممقامی مجمع جهانی اهل بیت.[7]
علاوه بر این، او تشکیلات نظامی وابسته به مجلس اعلی انقلاب اسلامی به نام سپاه بدر (فَیلَق بدر) را تأسیس کرد که در حدود سههزار سرباز داشت و همه آنان عراقیهای مهاجر به ایران بودند. این سپاه در جنگ عراق با ایران، علیه نیروهای عراقی جنگید.[8] با آغاز قیام شیعیان جنوب عراق علیه رژیم بعثی در اسفند ۱۳۶۹، سپاه بدر برای حمایت از این قیام وارد خاک عراق شد، اما حکومت عراق این قیام را سرکوب نمود و سپاه مذکور کاری از پیش نبرد.[9]
اندیشهها
الهی بودن حکومت
وی دولت و حکومت را اساساً منصبی الهی میدانست و بنابراین معتقد بود که حکومت مطلوب، باید آموزههای الهی را مد نظر قرار دهد.[10]
جمهوری اسلامی
محمدباقر حکیم معتقد بود که مردم باید در انتخاب نوع حکومت خود آزاد باشند و این آزادی به هیچ دلیلی نباید محدود یا نفی شود. وی نوع حکومت جمهوری اسلامی را بر دیگر انواع حکومت ترجیح داده و معتقد بود که آن را باید فقیه عادل و آگاه اداره کند. نقش مردم در این نوع حکومت، شناخت ولی فقیه و اطاعت از وی و نیز برقراری ارتباط با او از طریق نمایندگان است.[11]
وی همچنین به تکثرگرایی سیاسی همراه با به رسمیت شناختن حکومت اسلامی، التزام به قوانین موجود، و اجتناب از اختلال در امنیت اجتماعی اعتقاد داشته و تکثرگرایی سیاسی را مشکلی برای جامعه اسلامی نمیدانسته است.[12]
تخصصی شدن مرجعیت
محمدباقر حکیم در ۱۳۷۸ش نظریه تخصصی شدن مرجعیت دینی را مطرح نمود. از دیدگاه وی، به دلیل تحولات سیاسی در جهان اسلام، سرکوبهای سیاسی انجام شده، و مسئولیتهای سنگین مراجع، باید مرجعیت دینی به سمت تخصصی شدن پیش رود و بر این اساس، بعضی از مراجع تنها به امر صدور فتوا و امور مرتبط با آن و عدهای دیگر تنها به امور سیاسی و اجتماعی بپردازند. این تخصصگرایی باید به تدریج افزایش یابد و موضوعات دیگری را نیز شامل شود.[13]
[1] عمرو، ص۱۲۴؛ حکیم، ۱۴۲۵الف، مقدمه، ص۴۲-۴۳.
[2] سراج، ص۲۳، پانویس ۱۵؛ امینی، ج ۱، ص۴۳۲۴۳۳؛ خرسان، ص۸۰.
[3] رجوع کنید به خرسان، ص۸۲-۸۳
[4] خرسان، ص۶۳-۶۴؛ ادیب و موسوی، ص۱۱-۱۲
[5] خرسان، ص۸۱؛ امینی، ج۱، ص۴۳۳
[6] خرسان، ص۸۱؛ امینی، ج۱، ص۴۳۳؛ حکیم، ۱۴۲۵الف، مقدمه، ص۳۲-۳۳
[7] خرسان، ص۸۲؛ عجلی، ص۵۶؛ حکیم، ۱۴۲۵الف، مقدمه، ص۳۴ -۳۶
[8] فرهاد ابراهیم، ص۴۱۸؛ عجلی، ص۱۷۷؛ رؤوف، ص۲۵۶
[9] اسحاق نقاش، ص۳۸۴-۳۸۸؛ عجلی، ص۳۳۰-۳۳۱، ۳۴۳ -۳۴۴؛ عباسی، ص۱۷-۲۱
[10] حکیم، ۱۴۱۲، ص۱۵۲ -۱۵۳
[11] حکیم، ص۳۰، ۱۵۹، ۱۷۸- ۱۷۹
[12] حکیم، الوحدة الاسلامیه، ص۲۰۸-۲۰۹
[13] احمد راسم نفیس، ص۸۵-۸۶