احکام >
وفات «سيد احمد كربلايي» (1332 ق):
دستور العمل عرفانی ( آقا سید احمد کربلایی)
== == == == ==
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت یكم
زنده باد حضرت دوست و مرده باد هر چه غیر اوست .
اى هدهد صبا به سبا مى فرستمت بنگر كه از كجابه كجا مى فرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست مى بینمت عیان و دعا مى فرستمت
هر صبح و شام قافله اى از دعاى خیر در صحبت شمال و سبا مى فرستمت
اى غایب از نظر كه شدى همنشین دل مى گویمت دعا و ثنا مى فرستمت
فداى حقیقت كه شوم كه از او خبر ندارى . دستورالعمل آن است كه از خود و خودرایى دست بردارى ، جان من به لب آمد از گفتن این كه راه نجات و خلاص در استغراق ذكر الهى و تفكر در معرفت نفس و خودشناسى است و ذكر و فكر، خود راهنماى تو خواهد شد.
((یا من اسمه دواء و ذكره شفاء)) : (اى كه نام او دواى دردها و یا او شفابخش نمى بینى و داروى تو هم نزد خود توست فهم نمى كنى )
تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز. جناب عالى در همه چیز اهتمام دارید، مگر در همین یك كلمه ، پس حالا كه چنین است :
تو و تسبیح و مصلى و ره زهد و ورع من و میخانه و ناقوس وره دیرو كنشت
بارى جناب حاج میرزا... سلمه الله ، إن شاء الله از آب و گل بیرون آمده است و رشته معرفت نفس به دست آورده و آقا میرزا... هم ماشاءالله خوب مشغول است بحسب ظاهر، امید پیش آمد، بزودى إن شاء الله در او هست .
بارى نوشته بودى در تضرع و ابتهال هم چیزى بنویس تا این كه نوشتجات ناقص نماند. نمى دانم بر این حرف خنده كنم یا گریه ، ایكاش بر دل مباركت زده مى شد و نوشته مى شد و الا بر كاغذ خیلى زده اند و نوشته اند.
فدایت این مساله و باقى مسائل راه آخرت آموختنى نیست ، بلكه نوشیدنى است . تضرع و ابتهال نخواهد بود. ((فهم والنار كمن راوها و هم فیها معذبون)). طرفه این كه با این همه بى التفاتى تعجبم كه از كجا یك مطلب را خوب فهمیده اى و آن این است كه جهالت این حقیر را خوب فهمیده و به رشوه ناقص نماندن نوشتجات ، دل مرا شاد فرموده اى . با وجود این ، باز مى گوئى كشف و شهودى برایم نشده و علمى بحقایق اشیاء نیافته ام . در این خیال بوده باشید!
و السلام علیكم و رحمة الله و بركاته
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت دوم
طالب حضرت حق جل و علا را شایسته آنست كه چون عزم برخوابیدن نماید، محاسبه اعمال و افعال و حركات و سكنات صادره از خود را از بیدار شدن شب سابق ، تا آن زمان تمام و كمال نموده ، و از معاصى و اعمال ناشایسته واقعه از خود پشیمان شده ، و توبه حقیقى نموده ، و عزم بر آنكه ان شاء الله در ما بعد بنماید، و متذكر شود كه ((النوم اخ الموت)) (خواب برادر مرگ است ) و ((الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها)) (خداوند جانها را به هنگام مرگ مى گیرد، جان زندگان را نیز بهنگام خواب مى گیرد...)
تجدید عهد به ایمان و شهادتین و عقاید حقه نموده با طهارت رو به قبله ((كما یجعل المیت فى قبره )) (بدان سانى كه میت را در قبر مى نهند.) به نام خدا استراحت نموده و به مقتضاى آیه شریفه در مقام تسلیم روح خود به حضرت دوست جل و علا بر آمده ، بگوید:
این جان عاریت كه به حافظ سپرده دوست روزى رخش ببینم و تسلیم وى كنم
مشغول به توجه به حضرت حق جل و علا و تسلیم خود به او شده تا او را خواب بر باید و ملتفت آن باشد، كه چون خواب رود به شراشر وجودش ، از روح و بدن ، در قبه قدرت حضرت حق جل و علا خواهد بود به حدى كه حتى از خود غافل و بى شعور مى شود و اگر اعاده روح به بدن نفرماید، موت حقیقى خواهد بود. چنانكه در آیه شریفه مى فرماید:
((... فیمسك التى قضى علیها الموت و یرسل الاخرى الى اجل مسمى))
آنرا كه اجل او فرارسیده است نگه مى دارد، و روح آن را كه باید زنده بماند، تا وقت معین به دنیا مى فرستد)
چه بسیار كسانى كه خوابیدند و بیدار نشده تا روز قیامت سربرنداشتند. پس امید برگشتن به دنیا، دوباره نداشته باشد مگر به تفضل جدیدى از حضرت حق جل و علا به برگردانیدن روح او را به بدن به لسان حال وقال : ((رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما تركت)) (پروردگارا! باز گردانم شاید در این فرصت باقى مانده كار شایسته اى كنم ). بگوید.
لهذا، چون از خواب برخیزد، اولا: متذكر نعمت اعاده روح كه بمنزله حیات تازه ایست از از حضرت حق جل و علا شده حمد و شكر الهى بر این نعمت چنانكه فرموده سجده شكرى بر این نعمت ، چنانكه حضرت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود، ادا نموده ، ملتفت آن شود كه چندین هزارها، این خواهش را از او در خواست نموده و بغیر از ((كلا انها كلمه هوقائلها...)) (انه چنین است این فقط حرف است ) جوابى نشنیده اند، كمال مرحمت از حضرت حق جل و علا درباره او شده كه خواهش او را اجابت فرموده ، و او را دوباره به دنیا ارجاع فرموده ، این حیات تازه را غنیمت شمرده و كمال همت بر آن گماره كه ان شاء الله تعالى تجارت رابحه نموده كه براى دفعه دیگر كه به این سفر رود، او را مدد حیات ابدى بوده باشد.
پوشیده نباد بر طالب حضرت حق جل و علا كه علاوه بر اینكه سایر اشیاء و موجوادت ، غیر از حضرت حق جل و علا در معرض فنا وزوال است و لهذا شایسته مطلوبیت ندارد، ممكن بما هو ممكن را هیچ موجودى نافع و مفید نیست جز حضرت حق جل و علا ؛ چه هر آنچه فرض كنى غیر او، چون ممكن است ، محتاج است من جمیع الجهات به حضرت او جل و علا و در قبضه قدرت اوست جل و علا و لهذا هیچ موجودى غیر از او نه در زمین و نه در آسمان و نه در دنیا و نه در آخرت ، شایسته مطلوبیت براى شخص عاقل و دانا ندارد جز حضرت او جل و علا و اگر فرض شود كه شخص عاقل ، چیزى غیر از او طلب نماید، پس بالضرورة و الیقین مطلوب بالذات نخواهد بود، بلكه مطلوب بالغیر خواهد بود مانند مطلوبیت دین و ایمان و آخرت و محبت و معرفت او جل و علا و دوست او چون پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه هدى علیهم السلام و رضا و تسلیم و سایر اخلاق محموده و ملكات پسندیده ، كه محبوبیت و مطلوبیت و مفید بودن آنها به اعتبار اضافه به حضرت اوست جل و علا نه بالذات و فى نفسه .
لهذا، شایسته براى عاقل چنان است كه صرف نظر و همت طلب از جمیع اشیاء غیر از او نموده و به مقتضاى ((قل الله ثم ذرهم )) ، همت طلب را، منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه قرار داده ، بگوید:
ما از تو نداریم بغیر از تو تمنا حلوا به كسى ده كه محبت نچشیده
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
پس غنیمتى را در این حیات تازه جز از طلب جل و علا منظور نداشته باشد و در تمام آنات و لحظات و حركات و سكنات نظر به او جل و علا داشته و او را حاضر و ناظر در جمیع اوقات بداند، تا وقت خوابیدن در شب آینده و هكذا و از این بیان معلوم شد كه قبیح ترین قبائح براى چنین كسى ، صرف همت نمودن است به ((مشتهیات )) و ((مستلذات )) و امور معاش خود مانند بطن و فرج و غیر ذالك . و لذا شایسته است با المره غفلت از امور مزبوره و به هیچ وجه التفات به امورات مذكوره ننماید و اگر من باب ضعف نفس ، قهرا التفات به امورات مزبوره بشود، چون نه از او نه از غیر او جز از حضرت حق جل و علا كارى برنمى آید، پس امورات خود را تسلیم و تفویض به حضرت او جل و علا بنماید.
به جد و جهد چوكارى نمى رود از پیش به كردگار رها كرده به مصالح خویش
بربنده بندگیست و روزى و سایر مصالح او بر عهده آقاى اوست و اقبح قبایح دست برداشتن از بندگى و اهتمام او در امور خویش مى باشد.
پس لازم و واجب بر طالب حق كمال اهتمام است در اطاعت و بندگى و رفتن به حضور و دربار او جل و علا به كمال شوق و تضرع و تذلل و ابتهال و چون توجه به حضرت او به قلب است . و حضور و ظهور و جلوه گاه او جل و علا قلب است ، بلكه در تمام موجودات مظهرى و مجلائى اتم واكمل از قلب مومن براى او جل و علا نیست كه :
((لا یسعنى ارضى و لاسمائى بل یسعنى قلب عبدى المومن ))
(زمین و آسمان قدرت پذیرش مرا ندارند، ولى قلب بنده با ایمان گنجایش پذیرش مرا دارد).
آسمان بار امانت نتوانست كشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
((انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و حملها الانسان ...))
(ما امانت (ولایت ) را بر آسمانها و زمین عرضه كردیم توان پذیرش نداشتند، انسان این امانت را پذیرفت )
كمال اهتمام طالب بعد از توجه به حضرت حق جل و علا كه تعبیر از آن به ذكر میشود، معرفت قلب و نفس است كه تعبیر مى شود، به تفكر در نفس كه:
((من عرف نفسه فقد عرف ربه)) (هر كه خو را شناخت رب خود را شناخته است ).
((و فى انفسكم افلا تبصرون و آیاتنا فى الافاق وفى النفسهم حتى یتبین لهم انه الحق)) (ما نشانه هاى خو را در هر سوئى از جهان و در جان هاى ایشان مى نمائیم تا حق بر آنها روشن گردد)
لهذا، طالب حق را به غیر از دل و دلبر، كارى نیست . بلى من باب المقدمه بر او لازم است تطهیر و تنظیف قلب از ((ارجاس )) و ((انجاس ))، كه مقصود اخلاق رذیله بوده باشد، بلكه از ما سوى حق جل و علا كه تعبیر از آن مى شود به تخلیه و آرایش قلب و صیقل دادن آنست به اطاعات و عبارات و صفات حسنه و اخلاق كریمه تا قابلیت ظهور و حضرت حق جل و علا را بیاید كه تعبیر از آن مى شود ((تجلیه )) و ((تحلیه ))
((انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا))
((اراده خدا بر این قرار گرفت كه پلیدى را از شما اهل بیت بدور دارد و شما را پاك گرداند (تا الگوى انسانها باشید)))
فدایت ! اگر عمل كنى ، همین قدر بس است ، و اگر عاملى نباشد، درد و غصه در دل باشد، بهتر از آنست كه ((عبث )) اظهار كند، و كسى گوش به درد دل او نكند. امید چنانست كه در خلولت با حبیب ، این روسیاه در گاه اله را فراموش نكرده و اظهار شوق مندى این روسیاه را به دربار منیع او جل و علا بنماید.