احکام >
30 ذی القعده:
مرگ يزيد بن وليد (126 ق)
يزيد بن وليد بن عبدالملك بن مروان، معروف به «الناقص» در حدود سال 93 قمري، از زني ايراني نژاد، بنام شاه فريد دختر فيروز بن خسرو بن شهريار بن خسرو پرويز، شاهنشاه ساساني ايران، زاييده شد و مادربزرگ مادرش، مريم دختر قيصر روم بود.
يزيد، به ايراني نژاد بودن مادرش، افتخار مي كرد و بارها مي گفت: أنا ابن كسري فارس و مروان و قيصر جدي و جدي خاقان؛ من فرزند كسراي ايران و مروان بن حكم (چهارمين خليفه اموي) هستم و از يك سو، قيصر روم و از سوي ديگر خاقان چين، جد من مي باشند.(1)
وي، پس از قتل پسرعمويش وليد بن يزيد بن عبدالملك، به دست يكي ديگر از پسرعموهايش، بنام عبدالعزيز بن حجاج بن عبدالملك، در 25 جمادي الآخر سال 126 قمري، به عنوان دوازدهمين خليفه اموي، به خلافت رسيد.
آغاز خلافتش، اولين روز رجب سال 126 قمري، پنج روز پس از مرگ وليد بود.
وي، در ايام كوتاه مدت خلافتش از عطاياي مردم كاست و سختگيري هاي زيادي به عمل آورد. بدين جهت، به «الناقص» معروف گرديد.
در ايام خلافت وي، به خاطر رقابت عموزادگان اموي در دست يابي به خلافت و فشار عاملان و استانداران نالايق و ستمگر او بر مردم شهرها، هرج و مرج و بي نظمي عمومي، بسياري از مناطق را فراگرفته بود.
در شهر «حمص» واقع در شام، عباس بن وليد بن عبدالملك بر عليه او شورش كرد و اهالي اين شهر، وي را پشتيباني نمودند. هم چنين بشر بن وليد در قنسرين، عمر بن وليد در اردن و يزيد بن سليمان در فلسطين بر ضد او قيام كردند.
يزيد ناقص، در سومين روز خلافت خود، برادرش ابراهيم بن وليد را به ولايت عهدي خويش برگزيد و از مردم، براي وي بيعت گرفت و او را براي سركوبي شورشيان اردن، به آن ديار اعزام كرد. ولي شورش هاي مردمي، بسياري از شهرها را فراگرفته بود، به طوري كه اهالي مصر، حفص بن وليد حضرمي، استاندار يزيد در اين ناحيه را كشتند و اهالي حمص، عبدالله بن شجره كندي، استاندار يزيد در حمص را به قتل آوردند و اهالي مدينه منوره، عبدالعزيز بن عمر بن عبدالعزيز، استاندار يزيد در مدينه را از اين شهر بيرون راندند و از هر سو، صحنه را بر وي تنگ نمودند.
سرانجام در 33 سالگي، پس از پنج ماه خلافت، در 30 ذي قعده و يا در اول ذي حجه سال 126 قمري در كام مرگ گرفتار آمد و برادرش ابراهيم بن وليد بر وي نماز خواند و در همان شام دفنش نمود.
گويند برادرش ابراهيم، وي را مسموم كرد و از اين راه، او را به هلاكت آورد.(2)
1- المحبر (محمد بن حبيب بغدادي)، ص 30
2- نك: تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 335؛ المحبر، ص 30؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص 172؛ وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 109