العروه الوثقی وسیلة النجاة منهاج الصالحین تحریر الوسیلة آراء المراجع
احکام > متفرقه:
تنفر داشتن از خانواده
سوال باعرض سلام
دختری هستم 31ساله مجرد ، مدتی است که از خانواده ام تنفر شدید دارم چون خیلی بد اخلاقند یکی بخاطر پیری یکی یخاطر مریضی یکی وهزار مشکل دیگر احساس میکنم دیگر تحمل نمیتوانم نمیتوانم انهار ا انطور که هستند بپذیرم هر وقت خواسته ام مبارزه کنم این بدخلقی ارثی را از انها دور بسازم اصلا فایده نداشت کم کم به من هم تاثیر کرده من هم خیلی بی حوصله شده ام فورا عصبانی میشوم مثل انها نمی دانم جه کار کنم بعضی اوقات هم در دلم فحششان میدهم نمیدانم ایا واقعا حق دارم که بی حوصله شوم یا نه به خاطر مجردی ام افسردگی دارم وتحمل خود را از دستداده ام احساس میکنم خیلی بی عرضه اند که روی مسایل عادی انقدر سروصدا را میاندازند اصلا نمیتوانم احساس ارامش داشته باشم وقتی خیلی خوشحالم یا میخواهم با خاطر ارام کاری انجام دهم میبینم که برادرم که مریضی اعصاب دارد سرو صدا میکند یا پدر م که فشار خون دارد و پیر هم هست عصبانی است وبا یکی دعوا وفحاشی دارد ( نا گفته نماند اینها یک بدخلقی ارثی هم دارند )نمی دانم چه کنم بعضی اوقات با خودم فکر میکنم ایاوقتی از انها بیزار میشوم گناه کرده ام وضعیت انقد ر وخیم هست با وجود تما م بلند پروازی هایم بعضی اوقات از همه چیز میگذرم و دعا میکم با یک نفری از دواج کنم که خوش اخلاق باشد اشکال نداشت که ایمان نداشت پول نداشت تحصیلات نداشت بعضی اوقات میخواهم فرار کنم به جایی بروم که اصلا کسی پیدایم نکند کاهی هم دعامیکنم کاش بمیرم تااز این وضعیت نجات پیدا کنم
لطفا من را رهنمایی کنید لطفا نگویید که صبر کن و اجر دارد و اوضا ع خوب میشود به پدرو مادرت نیکی کن اینها را خودم هم میفهمم ولی وقتی تحمل نتوانم وقتی همیشه اعصابم ناارام باشد وقتی بخاطر یک لحظه ارامش و خوشی بخاهی از همه چیز بگذری بخاهی حتی بمیری ....
لطفا سوالم را در اینترنت پخش نکنید وفقط به خودم جوابم را ارسال کنید
دختری هستم 31ساله مجرد ، مدتی است که از خانواده ام تنفر شدید دارم چون خیلی بد اخلاقند یکی بخاطر پیری یکی یخاطر مریضی یکی وهزار مشکل دیگر احساس میکنم دیگر تحمل نمیتوانم نمیتوانم انهار ا انطور که هستند بپذیرم هر وقت خواسته ام مبارزه کنم این بدخلقی ارثی را از انها دور بسازم اصلا فایده نداشت کم کم به من هم تاثیر کرده من هم خیلی بی حوصله شده ام فورا عصبانی میشوم مثل انها نمی دانم جه کار کنم بعضی اوقات هم در دلم فحششان میدهم نمیدانم ایا واقعا حق دارم که بی حوصله شوم یا نه به خاطر مجردی ام افسردگی دارم وتحمل خود را از دستداده ام احساس میکنم خیلی بی عرضه اند که روی مسایل عادی انقدر سروصدا را میاندازند اصلا نمیتوانم احساس ارامش داشته باشم وقتی خیلی خوشحالم یا میخواهم با خاطر ارام کاری انجام دهم میبینم که برادرم که مریضی اعصاب دارد سرو صدا میکند یا پدر م که فشار خون دارد و پیر هم هست عصبانی است وبا یکی دعوا وفحاشی دارد ( نا گفته نماند اینها یک بدخلقی ارثی هم دارند )نمی دانم چه کنم بعضی اوقات با خودم فکر میکنم ایاوقتی از انها بیزار میشوم گناه کرده ام وضعیت انقد ر وخیم هست با وجود تما م بلند پروازی هایم بعضی اوقات از همه چیز میگذرم و دعا میکم با یک نفری از دواج کنم که خوش اخلاق باشد اشکال نداشت که ایمان نداشت پول نداشت تحصیلات نداشت بعضی اوقات میخواهم فرار کنم به جایی بروم که اصلا کسی پیدایم نکند کاهی هم دعامیکنم کاش بمیرم تااز این وضعیت نجات پیدا کنم
لطفا من را رهنمایی کنید لطفا نگویید که صبر کن و اجر دارد و اوضا ع خوب میشود به پدرو مادرت نیکی کن اینها را خودم هم میفهمم ولی وقتی تحمل نتوانم وقتی همیشه اعصابم ناارام باشد وقتی بخاطر یک لحظه ارامش و خوشی بخاهی از همه چیز بگذری بخاهی حتی بمیری ....
لطفا سوالم را در اینترنت پخش نکنید وفقط به خودم جوابم را ارسال کنید
جواب عزیزم؛ ضمن آرزوی سلامتی شما و دعا برای رفع مشکلات و نگرانیهایتان و نیز درخواست از خدا برای قبولی طاعات و عبادات شما در این ماه عزیز و نورانی و مبارک رمضان؛ فعلاً بخاطر بیماری و مشغله های ضروری دیگر، فرصت پاسخگوئی به مشاوره برایمان وجود ندارد و فقط فعلاً پاسخگوی احکام هستیم و در بخش ورودی درخواست مشاوره بنری هم قرار داده ایم که مشاوره ارسال نشود.
البته در این ماه عزیز بهترین فرصت برای دوست شدن با خدا و رابطه با خالق هستی و عاقبت بخیر شدن هست. اجازه ندهید شیطان این فرصت طلایی را از شما بگیرد. التماس دعا. یاحقّ.
البته در این ماه عزیز بهترین فرصت برای دوست شدن با خدا و رابطه با خالق هستی و عاقبت بخیر شدن هست. اجازه ندهید شیطان این فرصت طلایی را از شما بگیرد. التماس دعا. یاحقّ.
